چالش گیر کردن آدمها در موقعیتی خطیر
یادداشتی بر نمایش «دوازده سیوشش» به کارگردانی امید دانشوران
محمدرضا بحرانی: هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود شاید بتوان از منظر این جمله کارل مارکس، نمایش «دوازده سیوشش» که این روزها در سالن سایه تئاتر شهر در حال اجرا است را دید و فهمید.
«دوازده سیوشش» یک کمدی سیاه است که با به خدمت گیری اسطوره سفید-سیاه، روند تبدیلشدن هر چیز به ضد خود، از میان رفتن هنجارها، ارزشها، اهداف عالیه اولیه یک جنبش و در کل، دود شدن و به هوا رفتن تمام مفاهیم پیشینی را به تصویر میکشد. از منظر سیاسی-اجتماعی، نمایش «دوازده سیوشش» دورهای تاریخی در جوامع را به مخاطب نشان میدهد که نهضت، پس از تبدیلشدن به نظام، از مایه و اندرونی خود تهی و به جُبه ای کجومعوج مبدل میشود که میکوشد با فوجی از شعارهای رنگی و نخنما، سوراخهایش را رفو کند. نهضتِ نظام شده، ضد نهضت است. یعنی با تبدیل شدن به ضد خود، هر عنصرِ نهضتی را با انگ ضدنهضتی بودن از میان برمیدارد. سیر این نزول، تدریجی، محتوایی و دور از چشم عوام است.
امید دانشوران بهعنوان نویسنده نمایشنامه «دوازده سیوشش» موفق شده تبدیل یک پدیده به ضد خود را با استفاده از دو عنصر ازلی-ابدی سفید و سیاه نمایشی کند. بدون افشا کردن جزئیات روایت در این یادداشت کوتاه، باید تصریح کرد که دوگانه سیاه-سفید در متن نمایشنامه با دوگانه مرد-زن عجین و دیدنی از آب درآمده است. فاجعه دگردیسی خیر به شر، روز به شب و روشنایی به تاریکی، وقتی هراسانگیز و درعینحال مضحک میشود که پرسوناژهای نمایش بیهیچ توجهی به ژرفای این چالش، درگیر سطحیترین مسائل روزمره هستند و این از فاکتورهای یک کمدی سیاه است.
مخفف سازی عبارات دو پهلو همچون س س ک، به کارگیری غلوآمیز ادبیات صداوسیمایی از سوی پرسوناژ کارآگاه و درگیریهای لفظی پرسوناژ زن با پرسوناژ مرد، بخشی از بازیهای زبانی هستند که در پیشبرد روایت موثراند.
باوجوداینکه تعدادی از شوخیهای بهکاررفته در نمایش میتوانستند قدری کنترلشده تر انتخاب و اجرایی شوند، اما استفاده از بازی بیومکانیک بهخوبی در خدمت متن قرار گرفته و حس تحت کنترل بودن، بنده اوامر بودن و مجبور بودنی را که در نمایشنامه مدنظر بوده است، بهدرستی القا میکند. زهره محمدی در نقش پرسوناژ زن، با آمادگی بدنی برای اجرای حرکات زرمی و میمیک صورت سنگی به نیکی از عهده اجرای نقشش برآمده و امیر نصیری بهعنوان پرسوناژ مرد با بازی در نقش فردی با بدن حجیم و نزار و میمیک چهره به هم فشرده، کارش را بهخوبی انجام داده است.
دانشوران در مقام کارگردان، با ساختن میزانسن های متنوع سهنفره میان مرد و زن و کارآگاه و استفاده از اکسسوار محدود، کنترلشده و غیرمنتظره کوشیده است به کار تنوع تصویری ببخشد و از یکیک عناصر موجود در صحنه، طی فرازوفرود متن، چندباره و با کارکردهای متفاوت و گاه متضاد استفاده کند و این هوشمندی بیآنکه اثر به سمت مینی مالیسم سوق یابد، جلوی شلوغکاری روی سن را گرفته و به اشیای واحد کارکردهای متفاوتی در طول متن بخشیده است. بااینهمه اما استفاده از بعضی از تکنیکهای رایج در تئاتر این سالها همچون حرکات اسلوموشن و نور فلشر، اتحاد ارگانیکی با اثر نیافته و اضافه به نظر میرسند.
بیتوجه به تمام تفاصیلی که در این یادداشت کوتاه ذکرش رفت، «دوازده سیوشش» میتواند نمایشی باشد که مخاطب را به خنده و واکنش وادارد. حتی بیتوجه به فرامتن، موقعیتی که شخصیتهای نمایش در آن گرفتار آمدهاند و برای رهایی از آن دستوپا میزنند، جذاب و دیدنی است و میتواند برای مخاطب از طیفها و سنین مختلف، لحظات مفرحی را فراهم کند.
«دوازده سیوشش» چالش گیر کردن آدمهای متوسط در موقعیتی خطیر است، فهم آنها از این موقعیت و راهحلهایی که برای خروج از آن مییابند، گاه غریزی و بعضاً نابخردانه است و کمدی سیاه در این بستر است که زاده میشود. راهحلی که پرسوناژهای نمایش در پایان به سمتش حرکت میکنند، میتواند معنای همه عبارات و مفاهیم را عوض و به ضد خود تبدیل کند؛ از ساعت دوازده و سیوشش تا معنی عبارت س س ک.
نظرات
0نظر خود را ثبت کنید