مدت زمان مطالعه کمتر از 1 دقیقه

نگاهی به نمایش «دختر کفش‌عروسکی»

مثل یک خوابِ کودکانه

news458264

احمدرضا حجارزاده: گرچه در جهان امروز، فانتزی کاربرد گسترده‌ای برای انتقال اغلب مفاهیم زندگی به همه اقشار جامعه با هر سن و سالی دارد اما شاید بیش‌ترین مورداستفاده از فانتزی را می‌توان در آثار ادبی، فرهنگی و هنری برای کودکان یافت. بچه‌ها برای درک بهتر مسائل رفتاری در زندگی بزرگ‌ترها، معمولاً از ذهن خیال‌پرداز خود بهره می‌برند و در این میان، حتی قدم به مرزهای نامحدود فانتزی می‌گذارند. چنان‌که بسیاری از آموزه‌های اخلاقی و اجتماعی خود را با تماشای فیلم‌ها، انیمیشن‌ها و خواندنِ کتاب‌های مشهور دنیا نظیر «هری پاتر»، «غول بزرگ مهربان»، «پینوکیو»، «پیتر پن»، «جادوگر شهر اُز» و «آلیس در سرزمین عجایب» و موارد دیگر کسب کرده‌اند. یکی دیگر از مدیوم‌هایی که بیش‌ترین بهره‌مندی را از عنصر فانتزی دارد، هنر نمایش است. تئاتر کودکان از دیرباز تا امروز برای سرگرمی و البته پندآموزی به کودکان در موضوعات مختلف، معمولاً از فانتزی و رؤیاپردازی کمک گرفته است. هرچند شاید بعضی‌ اوقات فانتزی در تئاتر کودک نتواند به هدف موردنظر دست بیابد و حتی تأثیر معکوس بر ذهن تماشاگرش بگذارد.

در نمایش «دختر کفش‌عروسکی»، تماشاگر با یک فانتزی مهیج و خوش‌آب و رنگ روبه‌روست که از هرلحظه آن لذت می‌برد و به‌خوبی با شخصیت‌های عجیب‌وغریب داستان ارتباط می‌گیرد. این نمایش درباره دختری به نام «آنالی» (صبا اقرلو) با پاهای خیلی بزرگ است که در سالروز تولدش با حضور شخصی به نام «مجیک» (امیرافسر شیبانی) مواجه شده و به پیشنهاد او، راهیِ سفری پرماجرا می‌شود. آنالی در سفر خود، سر از هتلی با مدیریت مجیک درمی‌آورد که شخصیت‌های عجیب دیگری هم در آن هتل حضور دارند. مثل دختری با گوش‌های بزرگ (نسا جبین‌پور) یا جیمی دست‌دراز (شروین ‌حاجی‌آقاجانی) و استیو چشم‌گُنده (دانیال ‌کمانکش). مجیک به آن‌ها می‌گوید باید در مسابقه‌ای شرکت بکنند و اگر برنده بشوند، تبدیل به آدم‌های عادی خواهند شد اما اگر مسابقه را ببازند، تبدیل به یکی از اشیای هتل می‌شوند!

این داستان تا حدودی یادآور فضای دو داستان مشهور «آلیس در سرزمین عجایب» (نوشته لوییس کارول) و «جادوگر شهر اُز» (نوشته ال. فرانک باوم) است. از ابتدای نمایش به نظر می‌رسد همه‌چیز در خوابِ رویاگونه آنالی اتفاق می‌افتد؛ رویایی که در پایان با کابوسی ترسناک درهم می‌آمیزد. بااین‌حال، امین‌رضا ‌ملک‌محمودی (نویسنده نمایشنامه) تلاش کرده روایت خود را از سرنوشت دختری تنها و پاگُنده بیان بکند.

قصه نمایش تا فصل برگزاری مسابقه و اتحاد چهار مسافر هتل به‌قصد پیروزی در مسابقه، خوب پیش می‌رود و فانتزی‌ها بامزه و به‌اندازه‌اند. انگار تماشاگر نیز با شروع نمایش به خواب‌رفته و روی صحنه تالار هنر، رؤیا می‌بیند. بخصوص که طراحی کاراکترها و لباس‌هایشان در ابعاد خیلی بزرگ یا خیلی کوچک (مثل خانه روی کلاهِ مجیک) و حتی اشیای جاندار هتل مانند تابلو مونالیزا، آباژور، گرامافون و چمدان، این رویای مضحک را دیدنی و دوست‌داشتنی‌تر کرده، ولی مشکل از جایی آغاز می‌شود که در نیمه دوم نمایش و پس از پیروزی شخصیت‌ها بر «مُر بدجنس/کابوس» (مهدی بیابانی)، داستان روندی وارونه به خود می‌گیرد و ناگهان بی‌هیچ دلیل منطقی، معنای قصه و برنامه کاراکترها تغییر می‌کند. شخصیت‌های نمایش که ابتدا از تغییر وضعیت خود به شکل یک انسان معمولی استقبال کرده بودند، بعد از چیرگی بر نیروی کابوس سیاه، تصمیم می‌گیرند با همان شکل و شمایل سابق خود به زندگی ادامه بدهند! درحالی‌که هرکدام از آن‌ها در معرفی خود، از حسرت‌ها و آرزوهایی که به خاطر شکل نامتعادل‌شان بربادرفته، حرف زده و غصه خورده بودند.

آنالی درباره خودش می‌گوید: «کسی که توی شهرش همیشه تنها مونده/ آرزو دارم بتونم بشم سوار دوچرخه/ ولی پاهام شده مثل قفسی واسه پرنده»، یا جیمی: «دوست دارم که بازی کنم رو طناب/ مثل بازیگر سیرک راه برم روی عقاب/ شیر و ببر رو رد کنم از توی حلقة آتیش/ ولی دستام نمی‌خوان کارها راحت برن پیش» و همین‌طور استیو که به خاطر چشم‌هایش همیشه مورد تمسخر واقع‌شده و به قول خودش همیشه سخت راهش را پیدا می‌کند یا دختر گوش‌گنده که از وقتی یادش می‌آید، یک روز شاد نداشته و در شهر خود تنها و فراموش‌شده است!

در پایان نمایش، انتخابِ شخصیت‌ها برای ماندن در وضعیت سابق خود، این‌گونه توجیه می‌شود که آنها حالا دوستان تازه‌ای پیداکرده‌اند و فهمیده‌اند آدم‌ها باید خود را همان‌طور که هستند، بپذیرند. این بیانیه در صورتی پذیرفتنی‌ست که شخصیت‌ها در طول مسابقه‌های هتل مجیک از عیب‌های فیزیکی خود استفاده مفیدی کرده باشند و بعد از پیروزی بر کابوس، به زندگی کنار دوستان تازه‌شان ادامه بدهند، نه این‌که دوباره هرکدام به شهر خود برگردند و روز از نو، روزی از نو! واقعاً هرکدام از شخصیت‌ها در مسابقه‌های هتل چه کمکی از عضو غیرعادی خود می‌گیرند؟ تنها کسی که ایراد ظاهری‌اش در پیروزی بر مسابقات به کار می‌آید، جیمی است که با دست‌های دراز خود سبد توپ را جابه‌جا می‌کند تا توپ در سبد بیفتد! وگرنه چشم و گوش و پاهای دیگران عملاً تأثیری در نتیجه مسابقه ندارند. آن‌ها حتی در شکست‌دادن کابوس هم روی عضو غیرطبیعی خود حساب نمی‌کنند. فقط با اعتماد به این‌که تعداد نفرات‌شان از کابوس بیش‌تر است، او را دوره می‌کنند و کلاه و عصایش را از او می‌ربایند تا کابوس نیروهای جادویی‌اش را از دست بدهد و نابود بشود!

غیر از منطق داستانی و اجرایی نمایش، می‌توان از سبک زندگی آنالی ـ و دیگر شخصیت‌ها ـ نیز انتقاد کرد. انگار نمایش «دختر کفش‌عروسکی» از میانه یک خواب کودکانه و فانتزی آغاز می‌شود که ما کم‌ترین اطلاعی از شناسنامه و زندگی کاراکترها نداریم. مثلاً آنالی در کدام شهر زندگی می‌کند و چرا پدر و مادر ندارد؟ شخصیت‌های «دَری» و «وَری» چه نسبتی با آنالی دارند که با او در یک خانه زندگی می‌کنند و تصمیم به برگزاری جشن تولد برایش می‌گیرند؟! چرا با یک عطسه، برای لحظه‌ای کوتاه زبان عروسک‌ها به زبان آلمانی تغییر می‌کند؟ {به نظر می‌رسد نمایشنامه از داستانی آلمانی اقتباس‌شده که متأسفانه اشاره‌ای به منبع آن نشده است.} چرا دیگر از دو عروسک «دری» و «وری» در پایان نمایش خبری نمی‌شود؟ چرا در نمایشی که نقش کاراکترهای اصلی آن توسط بازیگر زنده اجرا می‌شود، از تکنیک عروسک باتومی استفاده‌ شده؟! همین سوال‌های بی‌جواب را می‌توان در مورد باقی کاراکترها پرسید. جیمی و استیو و دختر گوش‌گنده از کدام سرزمین‌ها به هتل مجیک آمده‌اند؟!

مخاطب هدف این نمایش را نباید دست‌کم گرفت. هرچند او از فانتزی دیداری و روند داستان به وجد می‌آید، ولی این گره‌های کور برای همیشه در ذهن کنجکاو او باقی می‌ماند. باوجود این‌همه ضعف در متن نمایشنامه، جای تعجب و پرسش است که چگونه چنین متنی در بخش نمایشنامه جشنواره عروسکی تهران مبارک، به‌عنوان نمایشنامه برگزیده شناخته‌شده است؟!

با این‌وجود در مواجهه با نمایش «دختر کفش‌عروسکی»، نباید از نقاط قوت آن غافل شد. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های مثبت نمایش، انتخاب موسیقی آن توسط امیر‌افسر ‌شیبانی و محسن ‌اسدی است. موسیقی‌های منتخب نمایش که موسیقی فیلم‌های کلاسیک و ابرقهرمانی تاریخ سینما را در ذهن تماشاگر حرفه‌ای تداعی می‌کند، کاملاً منطبق بر فضایی است که در هر صحنه شکل می‌گیرد و با حرکات بازیگران و رویدادهای هرلحظه خیلی خوب جفت شده‌اند. همچنین بازی تیم بازیگران بسیاری خوب و تحسین‌برانگیز است. بازیگران در ایفای نقش خود به درک درستی از ترکیب فانتزی و کمدی رسیده‌اند و در نتیجه لحظه‌های شگفت‌انگیز، به‌یادماندنی و گاهی خنده‌داری خلق می‌کنند. طراحی لباس نمایش فوق‌العاده است، ولی در طراحی صحنه می‌شد کمی خلاقانه‌تر عمل کرد و بر چاشنی رویاگونگی آن افزود.

درنهایت باید گفت نمایش «دختر کفش‌عروسکی» اثری شیرین و دل‌پذیر است که اگر برخی ضعف‌های آن در بخش نمایشنامه رفع می‌شد، می‌توانست تأثیر بیش‌تر و بهتری بر دیدگاه تماشاگر خاص خود در دریافت پیام‌های دوستی، اتحاد، خودباوری و پذیرشِ شرایطِ زندگی بگذارد.

نظرات

0
نظر خود را ثبت کنید